لوح دل
 
 
یه روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران اسلامی، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
.

یه روز یهرشتیه
اسمش میرزاکوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی ظلم وستم تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای دین و سرزمینش کرد
.

یه روز یه لرهبود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عملاحتراز می كرد.
 
یه روز ما همه باهم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و قزوینی و اصفهانی و...
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،؟!!!و اینجوری شادیم !!!!.. ؛
در حالی که بعضی از این جوکها قطعا حرومه
این از فرهنگ  اسلامیایرانی ما به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند
"پس بیایید در سال جدید با هم بخندیم نه به هم"
 
عید مبارک



 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 269
بازدید ماه : 511
بازدید کل : 25214
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 42
تعداد آنلاین : 1